اویسااویسا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

میوه عسلی بابا

خاطرات اویسا

1395/7/9 14:24
نویسنده : ازاده
294 بازدید
اشتراک گذاری

من از نی نی وبلاگ ممنونم که این امکان و به من داده تا احساساتمو بنویسم تا وقتی که بزرگ شدی همه اونا رو بخونی

تو هر روز بزرگ و بزرگ و بزرگتر میشی و من خوشجالم که تورو دارم.ما هر روز با هم کتاب میخونیم و من عاشق اینکارم و دوست دارم هر روز تکرارش کنم تا وقتی که بزرگ شدی و تونستی خودت کتاب بخونی حسرت این و نخورم که چزا این کار و نکردم وقتی که بچه بودی.از بودن کنارت لذت میبرم قشنگ مامان 

دوریت برام سخته روز اول مهد کودکت جدیدت رفتی و با دوق از من حداخافظیم نکردی و من تمام مدت تا بیای گریه کردم

امیدوارم یه روز حس مادری و تجربه کنی و از این حس قشنگ لذت ببری

میخوام برات چند تا عکس بزارم عکسای این دو سال و که نتونستم بیام و بنویسم تا با دیدنشون خاطراتت زنده بشه

 

 

اینحا 1سال و 5ماهت بود و ما به اتفاق دوستای مامان به ترکیه رفته بودیم

خیلی بهت خوشگدشت و تقریبا تمام هتل و با شیطنتات به هم ریخنه بودیمحبت

تولد 2 سالگیت 

خیلی خوب بود و تو تمام شب و شاد بودی

تو کادوهای خیلی زیادی گرفتی و حسابی بهت خوش گذشت . فقط متاسفانه عمو امیر دوباره تو تولدت شرکت نکرد ولی انقدر شیرینی که همه عاشقتن

تابستان 94...استانبول همراه عمو  امیر و عمه معصومه 

عمو امیر دیگه تو همه تولدات هست به خاطر اتفاقی که تو زندگیش افتا د و حالا تنها زندگی میکنه و عمو عاشقتههههههه

و تولد 3 سالگیت و این تولد و خودم دوست نداشتم همه چی خوب بود عیر از شما که از اولش حوصله نداشتی و به خاطر همین هنوز که یادم میافته ناراحت میشم ولی قول میدم امسال جبرانش کنم و یه تولد خوببب و کودکانه برات بگیرم

امسال تابستونم ما با مامانی رفتیم پیش دایی امیر و تقریبا یه ماه اونجا بودیم حسابیییییی کیف کردی و خاطرات قشنگی برامون بود /دایی امیر مهربونترین دایی دنیاست فقط از ما دور زندگی میکنه ولی ما قول دادیم هر سال بریم پیشش

عکس تو با میمونا وقتی پیش دایی بودیم

 

امیدوارم همیشه بخندی قشنگممحبتخجالت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)